دو سه روزی هست که ساعت خوابم رو درست کردم بالاخره. بجای اینکه ساعت 11 صبح بخوابم و 8 شب بیدار شم! الان ده و نیم میخوابم و شیش و نیم بیدار میشم.
اوضاع اینطوری خیلی بهتره و تمرکزمم بیشتره صبحها. کمکم داره موعد ددلاین دانشگاههایی که میخوام اپلای کنم میرسه و متاسفانه هنوز دانشنامهام دستم نرسیده. یه وضعیت توام با نااطمینانی و مابینی هست. پول دانشنامه و وام دانشجوییهایی که گرفتم رو دادم و خوب انتظار دارم زودتر دانشنامه بیاد تا با دانشنامه و ریزنمرات اصلی اپلای کنم نه با گواهی موقت تحصیلی که روش نوشته غیرقابل ترجمه! یا با ریزنمرات غیررسمی که روشون نوشته باید این بشر تعهد خدمتشو بگذرونه.. آخه کدوم دانشگاهی اینارو ببینه اوکی میده. بخصوص اونایی که تو اروپان و ایرانی توش زیاد نیس آشنا باشن.
یه دورهای محمدعلی فروغی و دوستان اومدن دانشگاه تهران رو پایه ریزی کردن، الان یه عده دیگه دارن مدرکشو میفروشن. میخوای هم بمونی اون تعهدت رو بگذرونی که هیچی دیگه اونم ریدن توش.
برای اینکه وضعیت کمی خرابتر بشه، یه مدرک دووجهی هم که گذروندم رو درخواست دادم بگیرم و طبق تجربهای که با این یارو مسئول آموزش کل داشتم (سر گواهی موقت 8 روز کشش داد تا یه تایید بزنه آخر سر زنگ زدم گفت آها ندیدم) دوباره بهش زنگ زدم و اعصابش بهم ریخت که چرا به من زنگ میزنی! خوب تو مسئول امور سه تا دانشکدهای که الان هم عملا تایم خلوت امور آموزشیه نه انتخاب واحدی نه ثبتنامی.. خودشم گفت تو دو دیقه از وقت منو گرفتی من میتونستم دوتا گواهی الان صادر کنم (نگاه به گوشی کردم دیدم 35 ثانیهاس!). بهرحال کلی عصبانی شد و گفت سر نوبتت میزنم. و فک کنم نوبتم به این زودیا نرسه :)
من آدم صبوریم و کلا مراتب اداری رو خیلی با حوصله طی میکنم اما این کارای دانشگاه یهطوریه که واقعا نمیشه بهشون اعتماد کرد. از 20 مهر اومدم گفتم بیکارم بشینم برا GRE بخونم و همزمان کارای مدارکمو انجام بدم. انقدر اینا منو اذیت کردن که واقعا کمیک شده بود از یجایی به بعد.
زنگ میزدم میگفتم این ارور چیه آخه من که واحدامو بیشتر هم برداشتم که میگه حداقل واحدو نگذروندی، میگفتن اوکیه از اینجا که نگاه میکنیم برو انفورماتیک، برای اینکه زنگ نزنم تیکت ثبت کردم، بعد یه هفته اومدم دیدم نوشته انجام شده. رفتم دیدم ارور هنوز سرجاشه، زنگ زدم طرف نبود. روز بعد زنگ زدم گفت آها منم اینو ارجاع دادم به فلانی، اونم یادش رفته کلا نگاه کنه. بعد که نگاه کردن دیدن اوکیه گفتن ما باز هم باید هماهنگ کنیم با اونی که اولتر زنگ زدی گفت موردی نداره. یه روز گذشت دیدم خبری نیس. شد آخر هفته. دوباره شنبه شد زنگ زدم گفت اون طرف تو جلسهاس اوکیاش کردیم بهت میگیم. اوکیش کردن انصافا و رفتم سامانه درخواست رو که دادم دوباره ارور داد این دفعه که واحد زیاد برداشتی!
دیگه واقعا استیصال تمام.. دوباره همین مراحل رو طی کردم تا بالاخره درخواست بره توی سامانه که ده نفر بیان اینو تاییدش کنن.. و الان رسیده به این یارو که با من لج افتاده :))
زندگی عجیبیه گاهی به این فکر میکنم کاش تو یه روستای دورافتاده بدنیا میومدم و ده تا گوسفند داشتم باهاشون میچرخیدم. میرفتم کوه، گشنم میشد میدوشیدمشون شیر میخوردم. بعد دختر یه چوپون دیگه رو میگرفتم. باهم میرفتیم کمپ میکردیم. هر از گاهی یهو خیلی خوش بحالم میشد یه گوسفند میزدم زمین کباب میکردم. حالا شانس نداشتیم یهو بچمون میرفت درس میخوند میگفت من باید برم شهر دوباره همین کسشرا وارد خونوادمون میشد.
میخوام یکم لباس بپوشم دوچرخهمو بردارم برم کوه. کاریست دشوار ولی جهنم ضرر آموزش باهام لج کرده باید یکم از این فضا بیام بیرون.