امروز علیرغم اینکه هوا سرد بود و تاکسی گیر نمیومد ولی نهایتا تونستم برم استخر. کلی شنا کردم و ساعتو نگاه کردم دیدم فقط نیم ساعت گذشته. بازم یه چند دور شنا کردم و خیلی خسته شدم. رسما داشتم تو آب جون میدادم. برای اینکه یه موقع وسط راه از خستگی غرق نشم درست جلو چش غریق نجاتا میرفتمو میومدم. یهو غریق نجاته برگشت بهم گفت لامصب انقد توف نکن تو استخر حالمون بهم خورد. کنار استخر یه حالت جویطوری هست که پلاستیک میچینن روش رو نشون داد و گفت اونو برای توف گذاشتن. که من نمیدونستم اون کاراییش برای توفه و خداروشکر امروز یه چیز جدید یادگرفتم خیلیام حال میده شنا میکنی بعد که میرسی اونور سرتو میاری بیرون و یه توف میاندازی تو اون پلاستیک شبکهایای سفید کنار استخر.
دیگه خیلی خسته شدم و نتونستم تا آخر تایم شنا کنم برای همین زودتر اومدم بیرون که به شلوغی نخورم. داشتم لباس میپوشیدم که دیدم چشام میسوزه و همینطور ازشون اشک میاد. از اشکا استقبال کردم و پاکشونم نمیکردم همینطور داشت از چشام اشک میومد که یه پیرمردی اومد شروع کرد به حرف زدن باهام. اولش بهش خواستم توجه نکنم ولی دیدم مسره برا همین با همون چشمای اشک آلودم بهش نگاه کردم و دیدم داره میگه تو و اون مثل یه سیبی هستین که از وسط نصف شده عین فریدی.
با خودم گفتم حتمن فرید اسم بقال سرکوچشونه یا دوست پسرشه که تو جنگ مرده یا.. تو همین فکرا بودم که گفت تو MBC persia عه. حتمن برو ببین. حالت موها، چشما و.. دیگه اشکمم بند آورد. فقط کنجکاو شدم ببینم این فرید کیه و اگه شبیهم نیس بهش اعتراض کنم.
موقع بیرون اومدنم یه آینه بزرگی تو ورودی استخر هست که رفتم به خودم توش نگاه کنم دیدم پیرمرده اومد تو کادر آینه از تو همون آینه ازش خداحافظی کردم و اومدم بیرون.
بعدشم یه چایی گرفتم و خیلی چسبید.
امروز اگه بشه یکم میخوام بخوابم و بعد بشینم درس بخونم. درس خوندن و یادگرفتن شده یه مامن برام. چشامم همچنان دارن اشک میریزن لااقل موقع درس امیدوارم خوب بشن.
پ ن: الان فهمیدم فرید اسم سریال ترکی ایه که تو اون شبکه پخش میشه شاید یکم شبیه باشه اعتراضی به پیرمرد ندارم. ولی چه ابروهایی داره لامصب مثه موکت میمونه! انگار مد شده اونجا.
![]()
برچسبها: استخر, پیرمرد, توف