احساس خستگی و بیقراری دارم یکم. امروز داشتم وسوسه میشدم باز برم سیگار بکشم. شاید دیشب نماز نخوندم اونم تاثیرگذار بوده باشه. در مورد خستگی فک کنم باید یکم غذای درستو حسابی بخورم. غذاهای دانشگاه که از نظر ارزش غذایی فک کنم منفیان. چون وقتی غذا رو میخوری بعد دوساعت انگار که هیچی نخورده باشی گشنهات میشه. غذای بیرونم که میخوام بخورم در بهترین حالت میرم 100 تومن میدم یه ساندویچ میگیرم که معلوم نیس گوشت توش هست یا نه؟ که احتمال زیاد نهعه.
اگرم بخوام مرغی، گوشتی بگیرم که تو خوابگاه غذا درست کنم باهاش، نمیشه واقعا، یبار همبرگر درست کردم، برا هم اتاقیام که دادم ولی برا اتاقای دیگه نبود که بدم و حس خوبی نداشتم. علیرغم اینکه از ویتامین مصنوعی خوردن خوشم نمیاد، ولی انگار مجبورم برم یه نوروبیونی بگیرم.
واقعا این مملکت ازین بدتر نمیتونه باشه. افتضاح مسلم. فک کن یه کشوری که اینهمه توش منابع ریخته، اینهمه پتانسیل داره؛ بعد کسی که کارگره با یک دهم حقوق ماهیانهاش (5 میلیونی که پایه حقوق وزارت کاره) نتونه یه کیلو هم گوشت بگیره.
با دوستم که کاردرمانی میخونه حرف میزدم و میگفت از بچههایی که میارن کلینیک، اونایی که مشکلشون حاده اکثرا خانوادهشون فقیره و خوب یه دلیل منطقی براش این میتونه باشه که مواد مغذی بهشون نرسیده. بالاخره یه عامل مهم برای رشد، پروتئینه که تو ایران برا دهکای پایین درآمدی دیگه داره کالای لوکس محسوب میشه (متاسفانه شده البته). برای اینکه یه بچه سالم بدنیا بیاد، باید از حدود سه ماه قبل حاملگی، فولیک اسید و مواد مغذی به مادر برسه. حین حاملگی هم که همینطور تا هم مادر هم بچه آسیب نبینن.
قسمت بامزه ماجرا اینجاست که اصلا این اسکلای سیاست گذار حالا تاثیر گرون شدن مواد غذایی رو نمیفهمن یه چیز، اما اینکه میان و آزمایش غربالگری قبل ازدواج رو ممنوع میکنن، فقط نشون دهنده اینه که دلشون میخواد جامعهم مثل خودشون خل و چل بار بیاد.

برچسبها: خستگی, سیاست گذاری, معلولیت