امسال بعد سالها دارم روزه میگیرم و نماز میخونم و ازین بابت حس خوبی دارم. سالای قبل واقعا روزه نگرفتن تو خونه ما، یه تلاش برای بقای سخت بود چون مامانم غذا درست نمیکرد و یجورایی از ته موندههای سحری معیشتم میگذشت. بعدنا به این نتیجه رسیدم که ته موندهها جواب نیستن و برای همین برنامه خوابمو بهم زده بودم و تا سحری بیدار میموندم و منم میشستم سحری میخوردم که حس مفت خور بودن بهم میداد.
متاسفانه مامانم اعتقادی به اینکه شام درست کنه نداره و سر افطاری هم غذایی که من بهش بتونم بگم غذا وجود نداره چون بنظرم سوپ و آش و نون پنیر و زولبیا بامیه غذا بحساب نمیان. حالا باید با این اوصاف یه فکری برا شام بکنم.
تخته سیاهی هم که درست کردم به کار نیومد و متاسفانه میشه روش با گچ نوشت اما پاک نمیشه..
